معنی شهر ظروف سفالی
حل جدول
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Fledermaus
لغت نامه دهخدا
ظروف. [ظُ] (ع اِ) ج ِ ظَرف: و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت. (تاریخ بیهقی).|| (ص، اِ) ج ِ ظریف. رجوع به ظریف شود.
گویش مازندرانی
ساقه های برنج دسته شده که دانه های آن را تکاندن و بر زمین...
فرهنگ معین
معادل ابجد
1872